تقدیم به تمام عاشقان

تقدیم به تمام عاشقان

به خدا عشق به رسوا شدنش می ارزد و به مجنون و به لیلا شدنش می ارزد

منوي اصلي

آرشيو موضوعي

آرشيو مطالب

لينکستان

ساعت

امکانات


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 32
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 109
بازدید ماه : 2397
بازدید کل : 32806
تعداد مطالب : 577
تعداد نظرات : 279
تعداد آنلاین : 1


مطلب ارسالی ازreyhaneh

سوختم،باران بزن شاید تو خاموشم کنی،شاید امشب سوزش این زخم هارا کم کنی،آه باران من سراپای وجودم آتش است،پس بزن باران،بزن شاید تو خاموشم کنی...

نیمه شب آواره و بی حس و حال ،در سرم سودای حانبی بی زبار ،پرسه ای آغاز کردیم در خیال، دل به یاد آورده ایام وصال، از جدایی یک دو سالی می گذشت، یک دو سال از عمر رفت و برنگشت ،دل به یاد آورد اول بار را خاطرات، اولین دیدار را آن نظر بازی آن اسرار را، آن دو چشم مست آهو باز را ،همچورازی مبهم و سر بسته بود ،چون من از تکرار،او هم خسته بود ،آمد هم آشیان شد با من،او ،هم نشین و هم زبان شد با من،او، خسته جان بودم که جان شد با من،او ،ناتوان بود و توانمند شد با من،او، دامنش شد خوابگاه خستگی ،این چنین آغاز شد دلبستگی، وای از آن شب زنده داری تا سحر ،وای از آن عمری که با او شد سحر ،مست او بودم ز دنیا بی خبر، دم به دم میشد این عشق بیشتر ،امد و در خلوتم دم ساز شد، گفتگو ها بین ما آغاز شد ،گفتمش از عشق پابرجاست دل ،گه گشایی چشم دل زیباست دل ،گه تو زرق مان شوی دریاست دل ،شام بی فرداست دل ،دل ز عشق روی تو حیران شد ،در پی عشق تو سرگردان شده گفتد، در عشق وفا دارم بدان، من تو را بس دوست میدارم ،بدان شوق وصلت را به سر دارم بدان ،چون تویی محفور خمارم بدان، با تو شادی می شود غم های من، با تو زیبا میشود فردای من ،گفتمش عشقت به دل افزون شده، دل به جادوی زحت افسوم شده ،جز تو هر یاری به دل مدفون شده، عالم از زیبایت مجنون شده ،بر لبم لب بگذاشت یعنی خموش، طعم بوسه از سرم برد عقل و هوش در سرم جز عشق تو سودا نبود، به هر کس جز او در این دل جا نبود ،دیده جز بر روی او بینا نبود، هم چو عشق من هیچ گل زیبا نبود ،خوبی او شهره ی آفاق بود، در نکویی در نجابت ناب بود ،روزگار اما با ما وفا نداشت ،طاقت خوشبختی ما را نداشت،پیش پای عشق ما سنگی گذاشت،بی گمان از مرگ ما پروا نداشت،اخر این قصه هجران بود و بس ،حسرت و رنج فراوان بود و بس،یاره مارا از جدایی غم نبود،در غمش مجنون عاشق کو نبود،با من دیوانه پیمان ساده بست،ساده هم آن عهد و پیمان را شکست...

 



نظرات شما عزیزان:

farzaneh
ساعت17:25---10 آذر 1392
kheiliiiiiiiiii gashang bood...

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نويسنده: تاريخ: 2 آذر 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

درباره وبلاگ

مغرورانه اشك ريختيم چه مغرورانه سكوت كرديم چه مغرورانه التماس كرديم چه مغرورانه از هم گريختيم غرور هديه شيطان بود و عشق هديه خداوند هديه شيطان را به هم تقديم كرديم هديه خداوند را از هم پنهان کرديم .

نويسندگان

لينکهاي روزانه

جستجوي مطالب

طراح قالب

© All Rights Reserved to razeeshgh.LoxBlog.Com | Template By: NazTarin.Com